شنبه, 29 ارديبهشت 1403

cloop

telegram

aparat instagram

A+ A A-

شهر قم از نگاه يك شرق شناس ايتاليايي

اظهارات آن دانش پژوه مرا به ياد آنچه درباره دانشگاههاي قرون وسطي در اروپا خوانده بودم انداخت. آن زمان از ثبت نام و تشريفات خبري نبود. دانشجويان شيفته استاد مي شدند و دور او جمع مي شدند تا علم فرا گيرند

پروفسور فرانكو امّتو 69 ساله، مسيحي كاتوليك و يك شرق شناس ايتاليايي است. او در فلسطين، بيروت، ايران و ايتاليا، رياضيات، الهيات و زبان شناسي را تدريس و تحصيل كرده است. امّتو از جمله در برخي از محافل علمي دانشگاهي و حوزوي در قم به تدريس الهيات و تاريخ مسيحي اشتغال داشته است. خوانندگان خردنامه همشهري در شمارههاي آينده خود پاي صحبت ايشان خواهند نشست. نوشته زير، كه شرح سفر امّتو به قم به قلم خود او است، خواندني است.

هنگامي كه از ماشين كرايه پياده شدم و با يك تكه كاغذ در دست دنبال آدرسي مي گشتم، يك جوان لاغراندام با عينك كلفت، دو سه كتاب قطور زير بغل و پالتويي كه به تنش گريه مي كرد نزد من آمده، پرسيد: «استاد! مثل اينكه دفعه اولتان است كه به شهر قم تشريف مي آوريد. كجا را مي خواستيد؟» كاغذ را به او نشان دادم. او تاكسي را نگه داشت، در را باز كرد و تعارف كرد تا بنشينم. او هم نشست و راه افتاديم. من زود سر صحبت را گشوده از او سؤال كردم: «شما از كجا فهميديد كه بنده معلمم؟» جواب داد: «اين همه سال در حوزه هاي علميه استخوان خورد م ي كنم، نتوانم با يك نگاه، استادي را تشخيص بدهم؟» فهميدم كه با يك آدم اهل مطالعه روبرو شدم؛ زيرا او مي دانست كه بهترين راه براي پاسخ دادن به يك سؤال بديهي، سؤال ديگري است. مي خواستم به او بگويم كه دفعه دومم است كه به قم مي آيم. دفعه اولم در تابستان سال 1335 بود كه قطار تهران- اهواز قبل از ورود به ايستگاه قم ايستاد و به تهران برگشت؛ زيرا چاه نفتي در مجاورت قم منفجر شده بود و خطر احتراق مانع عبور لوكوموتيو شده بود. روز بعد با ماشين سواري به قم رفتيم و تمام شهر را طي كرديم و دوباره آن طرف شهر سوار قطار شديم.

برداشتي كه آن روز از قم داشتم، شهري بود آغشته به يك مايه سياه چسبناك و با بوي خفه كننده. ولي حالا اين شهر با آن همه ساختمان هاي آجرنما صورت تميزي داشت و با گنبدها و مناره هاي خود گيرايي خاص شهرهاي شرقي را به ياد مي آورد. از دوست مهمان نواز خود پرسيدم:«شما به تحصيل چه رشتهاي مشغوليد؟» جواب داد: «فلسفه». باز پرسيدم: «سال چندميد؟» گفت: «نمي دانم، پنج شش سال است كه اين رشته را دنبال ميكنم، ولي تار نرسم به آنجايي كه دلم مي خواهد دست بردار نخواهم شد.» گفتم: «مگر دوره ليسانس فلسفه چهار سال نيست؟» جواب داد: «من كه دنبال يك تكه كاغذ پاره نمي گردم، علم چيز ديگري است و به اخذ يك مدرك تحصيلي نمي انجامد». و با اين حرف صحبت را خاتمه داد و تاكسي را جلوي يك ساختمان چند طبقه متوقف كرد. كرايه تاكسي را پرداخت، خداحافظي كرد و رفت.

من ساكت و مبهوت ماندم. فكر كردم كه جهت درس دادن به قم آمده بودم، در صورتي كه هنوز نرسيده درس مهمي را آموخته بودم. من كه به مدارك تحصيلي خود در الهيات و رياضي و زبان شناسي مي باليدم، براي اولين بار در عمرم پي برده بودم كه اين ها تكه هاي كاغذ پاره است و نه علم.

اظهارات آن دانش پژوه مرا به ياد آنچه درباره دانشگاه هاي قرون وسطي در اروپا خوانده بودم انداخت. آن زمان از ثبت نام و ساير تشريفات اداري خبري نبود. دانشجويان شيفته استاد مي شدند و دور او جمع ميشدند تا علم فرا گيرند. در قم هم اين رسم كاملاً از بين نرفته است، ولي حالا در مقابل يكي از بزرگترين و معتبرترين مؤسسات الهيات و علوم ديني جهان تشيع قرار داشتم: «مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني» به رياست آيت الله مصباح يزدي.

از من دعوت كرده بودند تا دورهاي از الهيات مسيحي و تاريخ مسيحيت را برگزار نمايم. در ايتاليا براي هركه اين موضوع را تعريف مي كردم نمي توانست باور كند. مي گفتند: «چطور ممكن است كه در مركز جهاني تشيع، منبع تعصب مذهبي و تروريسم بين المللي و ... از يك فرد مسيحي جهت تدريس اصول يك دين ديگر، آن هم دين جنگ هاي صليبي، دين دشمن و ... دعوت كنند؟» يك پدر روحاني ژزوئيت، مرد سالخورده و باتجربه و عالمي كه كتاب هايش و مقالاتش عقيدهساز است به من گفت: «شما حتماً اشتباه ميكنيد. جايي را كه شما تعريف مي كنيد، آن شهر قم معروف نيست، يك قم ديگر است. شما هنوز جوانيد، شيعيان آدم هايي نيستند كه به مسيحيت با حسن نظر بنگرند و اگر ظاهراً توجهي به دين مسيحي بكنند، منظورشان صرفاً كوبيدن مسيحيت است. فراموش نكنيد كه آنها دشمناند». چون اين حرفها در يك جمع ده پانزده نفري مطرح شده بود، همه پامنبري آن مرد فاضل بودند و با نگاهي تحقيرآميز و برتري به من چشم دوخته بودند و مرا سرزنش مي كردند. يادم مي آمد كه مردم نادان و از خود راضي چنين رفتاري را با پيغمبران داشتند. اگرچه حقير، به قول حضرت يحيي(ع)، لياقت باز كردن گره بند صندلهاي پيغمبران را هم ندارم! بگذريم و به تعريف مؤسسه برگرديم.

در داخل ساختمان همان عظمت نماي بيروني را مشاهده كردم. مسجدي با شكوه، آمفي تئاتري وسيع و مدرن، كتابخانه iاي داراي سالني با دهها دستگاه رايانه براي پيدا كردن منابع تحقيق و تعداد بيشماري قفسه ها پر از هزاران كتاب. اگر نزديك قفسه ها برويد متوجه مي شويد كه با آخرين آثار پژوهشي و علمي امريكا و اروپا سر و كار داريد. نگفته نماند كه در بخش كتب عربي و فارسي كتابها خيلي بيشتر است و سلسله هايي مشاهده مي كنيد كه ثروت علمي و معنوي آنها در جلد و صحافي نفيس و هنري آنها نيز منعكس مي شود.

اگر سخن از كتابخانه ها به ميان بيايد بايد متذكر بود كه قم »شهر هزاران كتابخانه« لقب دارد، زيرا از قرار معلوم هر آخوندي كتابخانه اختصاصي غني دارد. از طرفي پديده معجزه آسايي كه در قم از همه بيشتر مرا تحت تأثير قرار داد، ايمان زائران به محضر حضرت معصومه يا جمعيت صدها هزار نفري كه هر شب چهارشنبه از همه جاي ايران و خارج علاقه خود را به امام زمان(عج) ابراز مي دارند نيست؛ بلكه كتابخانه حضرت آيت الله مرعشي نجفي است. در آن معبد دانش، آدم احساس مي كند كه جوّي بالاتر از اين دنياي مادي حكم فرما است. آن هزاران كتب خطي كه به قيمت روزههاي متوالي و نمازهاي نيابتي مداوم آن مرد خدا تمام شده است، به گوش زائر كتابخانه، صداي پرآوازه و حكمت ديرينه قرون گذشته را مي رسانند.

از ديدن آن آثار احساس واهمه به من دست داد، زيرا در مقابل رازي بالاتر از قدرت فهم خود قرار گرفته بودم، مثل يك بچه بودم جلوي يك غول. بعد از اولين بهتزدگي سرم را به تعظيم فرود آوردم. آن مرد از خود گذشته وصيت كرده بود تا در راهرويي زير پاي مراجعان كتابخانه خود دفن شود.

چند سال است كه در ايتاليا سعي مي كنم اين نمونه ها از اسلام شيعه را در كنفرانس ها و مقالات و كتاب هايم بشناسانم، زيرا فكر مي كنم كه تفاهم بين پيروان اديان مختلف بخش مهمي است از گفت و گو بين تمدنها، و هر انسان بايد دين خود را دوست داشته باشد و به دين ديگران احترام بگذارد. هر وقتي كه يك مهمان خارجي، به ويژه از روحانيون مسيحي، به ايران ميآمد، او را به قم مي بردم تا براي او ثابت شود كه در حوزه هاي علميه قم تعصب و تروريزم بين المللي وجود ندارد. از طرفي نمي توانم صادقانه بگويم كه جوّ ايران از تعصب كاملاً بري است. اخيراً كتابي را ديدم به قلم يك روحاني نامي كه اسم خود را به القاب پرآوازه مزيّن ميكند. در آن كتاب كه به زبان ايتاليايي ترجمه شده است، اصول پاك دين مبين اسلام با اخلاق قبيح چند نفر مسيحي در طول تاريخ مقايسه مي شود. گويي مؤلف آن كتاب قصد دارد از اين راه برتري و پاكي دين اسلام بر مسيحيت را به اثبات برساند. غافل از اينكه اگر يك پيرو دين هندو اصول عدم خشونت دين خود را با رفتار مسلماناني مانند آقا محمدخان قاجار، كه هزاران چشم از مردم كرمان در آورد، و يا با رفتار صدام حسين مقابل هم قرار دهد و از اين راه ادعا كند كه دين اسلام منفور و غيرقابل قبول است، سخت در اشتباه خواهد بود. از اين مطلب نتيجه مي گيريم كه در ايران مانند ايتاليا و يا درهر كشور ديگر ممكن است آدم هاي متعصبي پيدا شوند، ولي اين ها را بايد جزء اقليت نادان و دل چركيني دانست كه در نهضت گفت و گو بين تمدنها و اديان ودر استقرار صلح جهاني هيچ نقش مثبتي ايفا نم ي كنند.

آري بين طلاب حوزه هاي علميه قم و بين مسئولين كتابخانه مرعشي نجفي كوچكترين بويي از تعصب ديني احساس نكردم؛ بلكه افرادي را ديدم كه مي توانند به عنوان نمونه در زمينه عدم تعصب در دنيا معرفي شوند، مانند مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب. مهمان هاي خارجي كه تا به حال به اين مؤسسه بردهام، مات و مبهوت مي ماندند وقتي آثار فعاليت علمي متصديان گرايش هاي مذاهب مختلف آن مركز را مشاهده مي كردند. تا به امروز چندين آثار مربوط به اديان گوناگون به كوشش آن آقايان ترجمه شده است. هدف از اين كار شناساندن اصول واقعي هر دين و مذهب و از ديدگاه پيروان آن دين يا مذهب است. بدين صورت شبهه هايي كه مردم نسبت به يكديگر دارند از بين ميرود. كليه آن مهمانهاي خارجي اظهار داشتند كه شايد در هيچ كشور ديگر آن قدر فعاليت در راه استقرار تفاهم بين ملت ها مثل شهر قم انجام نمي گيرد. پس تروريسم كجاست؟ البته تروريسم واژهاي است كه در سياست به كار مي رود و بنده در زمينه سياسي هيچ سررشته اي ندارم و نمي خواهم امور سياسي را با امور علمي و تحقيقي مخلوط كنم. از آنچه كه در اين باب گفته شد مي توان نتيجه گرفت كه جايي كه آدمهاي مؤمن و فرهيخته باشند، تعصب وجود ندارد، برعكس تعصب پديدهاي است ناشي از ناداني.

حقير علاوه بر تدريس الهيات مسيحي و تاريخ مسيحيت در حوزه هاي قم، به تعليم زبان لاتيني و يوناني كهن نيز مشغول شدم. در اين جا بيجا نيست كه مطلبي را ذكر كنم: مدتي پيش پاپ ژان پل دوم عدهاي از اسقف هاي كاتوليك را سرزنش مي كردند كه چرا هم خودشان و هم طلاب مسيحي، زبان لاتيني را ديگر نمي خوانند؟ فكر كردم بد نبود پاپ به قم تشريف مي آوردند و مي ديدند كه در اين جا آرزوي ايشان برآورده مي شود.

از طرف ديگر بايد به صراحت خاطرنشان كنم كه در قم با شاگرداني سر و كار داشتم كه علاوه بر هوش و حافظه فوق العاده از پشتكار آموزشي برجسته اي برخوردارند و نمي توان آنها را با هزاران دانشجوياني كه در طول چهل و پنج سال فعاليت آموزشي خود داشتم، حتي در دانشگاه معتبر رم، مقايسه كرد.

در مقاله اي كه چند سال پيش در يك مجله پر تيراژ ايتاليا (?ميليون نسخه در هفته) نوشتم، از شهر قم به عنوان «شهر عبادت و مطالعه» ياد كردم، شهري كه در آن مطالعه به صورت عبادت پديد مي آيد.

اضافه کردن نظر


اوقات شرعی


    
  اذان صبح
  طلوع خورشید
  اذان ظهر
  غروب خورشید
  اذان مغرب
اوقات به افق :    

تصاویر برگزیده

 aparat.png - 5.56 کیلو بایتکانال رسمی آپارات

aparat.com/banaee_ir

telegram.png - 11.95 کیلو بایتکانال رسمی تلگرام

telegram.me/banaee_ir

instagram.png - 61.01 کیلو بایتصفحه رسمی اینستاگرام

instagram.com/banaee.ir

cloop.png - 91.16 کیلو بایتکانال رسمی کلوب

cloob.com/banaee.ir

استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

DESIGNED BY ICTDREAM